ژنرال نیکوت فرانسوی نمیدانست که تنباکویی که از آمریکای جنوبی حرکت داده و اقیانوس اطلس و دو قاره را رد کرده بود چه طور می آید در دشتستان جا خوش می کند و اگر برای بومیان آمریکا مقدس بود اینجا در دشتستان خدایی می کند و می شود همنشین فایز
بوده است صف از وسط باز شد انگار فرش قرمز اسکار کشیده باشند تا شخص مهمی وارد شود سمیل وارد شد وارد شد تا گاو را ببیند گاو را دید البته با دستانش و نه با چشمان کورش ما هر کداممان یک چیز می خواستیم یک خواسته یک تمنا ،من یک تیوپ بدون پچ میخواستم

رودحله مثل اژدهای خفتهای در دل نخلستان ها پیچ و تاب خورده بود و گزدونی و مزارع هندوانه مثل بالهایش در گستره دشتستان پهن شده بودند نمو به آن روزهایی فکر میکرد که نمو قرصی نبود نمو گاوندی(کسی که در گاوبندهای نخلستان کار میکند) بود نمو را همه تا وقتی به یاد دارند کارگر باغسون(باغستان) و مزارع بود و آنقدر در گاوبندهای نخلستون لوکیده بود که نمو گاوندی میگفتنش

تا چشم کار می کرد جمعیت بود از بشر و از حشر تمام نژاد چهارپایان از بز عدانی تا پاکستانی خر و گاو و میش و گاومیش خلاصه هر چه در ولات نفسی می کشید یک جا جمع شده بودند تعداد جفت و نژادهایی که نوح هم به چشم ندیده بود این حادثه تمام وقایع آن روز عالم را تحت شعاع قرار داده بود از حمله صدام به کویت تا اعزام ناو آبراهام لینکن به خلیج فارس
همان عشقی که بهش جسارت داده بود تا به این دنیا وارد شود همان عشق ترس و نفرت را آورد سراغش با ترس چک کرد بازدید کننده ها را، ثریا تو لیست نبود ولی آخرش چی
تا بعد از ظهر پشت گاو بند ماند هزار فکر به سرش خطور می کرد ولی جرات باز کردن گوشی را نداشت بعد از چند ساعت دل پر کرد که به آبادی بیاید. به آبادی که رسید قصد داشت به سرعت خود را به خانه برساند